تفسیر حدیث وصیت به حدیث نفس در مکتب یمانی

فهرست مطالب

پندار پدیا؛ احمد اسماعیل گاطع الصیمری مشهور به احمد الحسن در حالی به‌دروغ مدعی فرزندی و وصایت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است که هنوز امام زمان ظهور نفرموده، ادعای قیام کرده و خود را اولین نفر از مهدیین می‌نامد. وی با اینکه سید نیست و اصل‌ونسب او از طایفه «صیامر» معلوم و معروف است، عمامه سیاه بر سر می‌گذاشت و در مجامع عمومی ظاهر می‌شد؛ از جمله ـ طبق فیلمی که از او گرفته شده است ـ بر بالای منبر در یک مسجد، با لباس روحانی و عمامه سیاه سخنرانی کرده و ادعاهای ضدونقیض خود را مطرح کرده است.

احمد الحسن اکنون رهبر فراری جمعیت مذهبی انصار المهدی است. او که مدعی است نَسَبش امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بازمی‌گردد، در بصره و جنوب عراق متولد شده است. احمد الحسن ادعا می‌کند از علم قائم آل‌محمد بهره برده و در پایان سال ۱۹۹۹ و با دستور او «دعوت یمانی» را آغاز کرده است. وب‌سایت تروریسم مانیتور مدعی است احمد الحسن در سال ۱۹۹۹ از رشته مهندسی عمران دانشکده مهندسی نجف فارغ‌التحصیل شده و سپس به تحصیل در حوزه علمیه نجف پرداخت است.

 

یمانی

تصویر گزارش وب‌سایت تروریسم مانیتور

 

مشکل اساسی فرقه جمعیت مذهبی انصار المهدی این است که دلیلی ندارند تا برمبنای آن شیعیان را قانع کنند که این شخص همان یمانی است؛ او نه معجزه‌ای دارد، نه خصوصیات منصوص جسمانی، روحانی یا اخلاقی خاصی که شک و شبهات را از بین ببرد، نه نسب قابل اثباتی و نه هیچ دلیل دیگری. فقط رؤیاهایی است که ادعا می‌کنند دیده شده و البته خودشان هم دیگر به این نتیجه رسیده‌اند که رؤیا نه‌تنها اعتبار شرعی، بلکه توان قانع کردن جمعیت زیادی را برای گرویدن به این فرقه نیز ندارد. با این وجود این فرقه دردسرساز همچنان در میان جوامع شیعی در حال فعالیت بوده و تلاش می‌کند از میان عشاق حضرت قائم آل‌محمد یارگیری کند. به همین دلیل و برای آشنایی بیشتر با این مدعی دروغین مهدویت با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید حمید رفیعی طباطبایی پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی و کارشناس مهدویت گفت‌وگو کرده‌ایم که مشروح آن در ادامه می‌آید:

 

در روایات، مشخصات امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به خوبی ترسیم شده است. چگونه است که در این عصر برخی افراد به‌راحتی ادعای دروغین خود را در زمینه مهدویت مطرح می‌کنند؟

انبیای الهی علیهم‌السلام هرگاه به موعودی وعده می‌دادند که ایمان به او جزئی از دین خدای متعال بوده، علائم واضح، فراوان و روشن برای تعیین مصداق آن موعود بیان و اقامه می‌کردند تا این تعیین مصداق به‌روشنی و وضوح رخ دهد. هرگاه پیامبری وعده ظهور پیامبری بعد از خود را می‌داد، چنان با نشانه‌ها و علائم روشن و با ذکر اسم و نسب دقیق و خصوصیات جسمی و قومی و اخلاقی و… او را مشخص می‌کرد که به تعبیر قرآن هر کس او را ندیده باشد نیز بتواند او را تصور کرده و به خصوصیاتش کاملاً مطلع باشد؛ همان گونه که یک پدر از خصوصیات فرزندش آگاه و به آن مطلع است: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون» [سوره بقره، آیه ۱۴۶] بعد از آن نیز، خود آن نبی با اقامه بینات و معجزات باهره، امت خود را در مسیر شناسایی رسالت خویش امداد می‌کرد.

 

یمانی

 

به همین شکل و پیرو این سنت رایج در بین انبیای الهی بود که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم هنگامی که امت خویش را به پیروی از اوصیا دوازده‌گانه خود دعوت می‌کرد، اهتمام فراوان به ذکر نام و نسب ایشان نیز داشت تا هر کسی توانایی ادعای احراز این جایگاه را نداشته باشد. در روز عید غدیر، دست امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را روی دست گرفته و این‌گونه او را منصوب می‌کند: «فهذا علی مولاه». مکرراً تعداد دوازده‌گانه اوصیا را بیان، تأکید می‌فرمودند که همه آن‌ها از نسل علی هستند و همگی فرزند امام قبلی‌اند (و جز در مورد امام حسین علیه‌السلام، امامت به برادر منتقل نمی‌شود). در نهایت نیز در روایات متعددی، یک‌یک آن‌ها را به نام معرفی می‌فرمود.

این محکم‌کاری راه را بر مدعیان بست؛ چنان که کسی نمی‌توانست این منصب را ادعا کند و در صورت ادعای امامت نیز اقبالی در اجتماع به سمت او شکل نمی‌گرفت؛ زیرا اولین لازمه این ادعا، زاده شدن از امام قبل بود که با وجود حضور و حیات امام قبل در میان شیعیان، به‌راحتی قابل‌سنجش و راستی‌آزمایی بود. به‌هرحال اهل‌بیت علیهم‌السلام، مردم را در شناخت امام بعد از خود یاری می‌کردند و در تاریکی و حیرت رها نمی‌کردند؛ به‌گونه‌ای که اگر کسی به امامت امام زمان خویش ایمان می‌آورد، شناخت امام بعدی بر او آسان و روشن بود. علاوه بر اینکه خود امام بعد نیز با ارائه معجزات و ابطال ادعای مدعیان، حجت را بر شیعیان تمام می‌کردند.

 

| امام معصوم همواره به‌گونه‌ای وصیت کرده که ضمن حفظ تقیه، شناخت امام بعد با استمداد از قواعد مسلمی مثل زاده شدن از امام قبل، مرد بودن، عدم فسق و… برای امت میسور و آسان باشد.

 

در تاریخ شیعه انشعابات همیشه از ناحیه ادعاهایی مثل توقف یا غیبت امام قبل یا امامت شخصی که سابقاً وفات یافته و… واقع می‌شد؛ نه مدعیان دروغینی که در جامعه حاضر و خود را امام بدانند. حتی در شدیدترین شرایط تقیه (مثل زمان وفات امام صادق علیه‌السلام) نیز امام پیشین، به‌گونه‌ای عمل و وصیت می‌کرد که ضمن حفظ تقیه، شناخت امام بعد با استمداد از قواعد مسلمی مثل زاده شدن از امام قبل، مرد بودن، عدم فسق و… برای امت میسور و آسان بود. این سیره مسلم انبیا و ائمه علیه‌السلام، امروز مهم‌ترین مشکل بزرگ بر سر راه مبلغین «احمد الحسن» است؛ زیرا آنان مدعی‌اند که بیعت با یمانی و ایمان‌آوردن به او، مانند بیعت با امام زمان واجب و تمرد از او موجب تکذیب رسول خداست. بااین‌حال دلیلی ندارند که ثابت کند این شخص همان یمانی است. آن‌ها علامت و دلیلی ندارند که اثبات کند چرا اگر شخص دیگری خود را حائز این مقام بنامد دروغگو، ولی احمد حسن بصری راست‌گو است.

 

بااین‌وجود مبلغین او می‌خواهند قبل از زمان ظهور (و حتی قبل از خروج سفیانی) که ادعاهای او قابل راستی‌آزمایی شود، برای این شخص بیعت بگیرند. او و مبلغینش برای حل این مشکل بزرگ چه چاره‌ای اندیشیده‌اند؟

وی برای حل این مشکل ادعا می‌کنند او صرفاً یمانی نیست، بلکه سعی دارند علاوه بر یمانی بودن، برای او منصبی دست‌وپا کند که شیعیان، غالباً بدون درخواست معجزه یا علامتی محرز، صاحب آن منصب را قبول می‌کردند و ادعای احراز آن منصب را از یکی از فرزندان «پدری خاص» می‌پذیرفتند؛ یعنی جایگاه «امامت». احمد الحسن و مبلغینش ادعا می‌کنند: یکی از جایگاه‌هایی که در عقاید شیعه اثبات شده و ایمان به صاحب آن جایگاه واجب است، منصب شخصی است که «هم نایب خاص امام زمان در دوران غیبت و هم امام سیزدهم در زمان بعد از وفات حضرت» است و بر شیعیان زمان غیبت لازم است که علاوه بر ایمان به امام زمان، به «یکی از فرزندان معصوم امام زمان» نیز به‌عنوان «امام سیزدهم و نایب خاص امام زمان» ایمان داشته باشند!

مهم اینجا است که آن‌ها مدعی‌اند که ایمان تعلیقی به اینکه «اگر بعد از وفات امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، احمد بن محمد المهدی را دیدم به او ایمان آورده با او بیعت می‌کنم» نیز کافی نیست. این ایمان و بیعت، باید بعد از تولد او و در زمانی که او ادعای نیابت کرد، بالفعل شود و شیعیان از همان زمان (در زمان غیبت) باید خود را ملتزم به فرامین او بدانند. آن‌ها با این ادعا به دنبال آن هستند که اولاً «یمانی» را از حد نایبی خاص به حد امامت و «انکار یمانی» را از حد انکار نایب به حد «انکار یکی از ائمه علیه‌السلام» ارتقا دهند و ثانیاً از طریق اثبات امامت، می‌خواهند بیعت با یمانی را بدون اقامه حجتی شرعی واجب کنند؛ یعنی چیزی بیش از آنچه در روایات است که فقط مخالفت با او را حرام دانسته‌اند.

اگر مقام امامت برای او ثابت نشود، او باید برای اخذ بیعت با خود (به‌عنوان نایب خاص) دلیل فقهی و شرعی اقامه کند تا بعد از آن بتواند ایمان به خود را جزئی از دین و انکار آن را تکذیب رسول خدا بداند؛ زیرا نایب موظف است فقط در محدوده‌ای که نیابت دارد وظایف خود را انجام دهد. حضرت مسلم علیه‌السلام در شهر کوفه فقط برای امام حسین علیه‌السلام بیعت گرفت و هیچ‌گاه بدون اقامه بینه و حجت شرعی برای خود بیعت نگرفته، ادعا نکرد که بیعت با من و ایمان به نیابت من جزئی از تشیع است.

 

ما که چیزی به‌عنوان مقام امامت برای یمانی نداریم و این بر خلاف اندیشه‌های تشیع است.

ادعای مقام امامت برای یمانی، موجب می‌شود علامت محرز خواستن از مدعی یمانی شبیه دلیل خواستن از یکی از امامان برای امامت خویش و امری خلاف سیره تاریخی شیعیان شود؛ زیرا ادله استمرار امامت تا روز قیامت به شیعیان اجازه می‌داد که اگر بعد از فوت یکی از ائمه، تنها یک نفر مدعی امامت بود و علائم عمومی امامت (مثل مرد بودن و عدم فسق و فرزندی بلافصل امام قبل) را واجد بود، بدون خواستن علامت محرز از او، به او ایمان بیاورند. بلکه معمولاً به دلیل روشن بودن اینکه امام بعدی کیست، خواستن علامت محرز و حجت شرعی از ائمه علیه‌السلام رایج نبوده و کم‌سابقه است. مبلغین احمد الحسن هم مدعی‌اند که خواستن علامت محرز از کسی که مدعی درجه امامت است واجب نیست. علاوه بر این، او می‌تواند بعد از ادعای امامت، بدون اقامه دلیل فقهی، برای خود بیعت گرفته و دایره ولایت و اختیارات خود را هر اندازه که دلش خواست تعیین کند. به‌عبارت‌دیگر، «حرمت ادعای منصب نیابت بدون اقامه حجت شرعی و ادله معتبره فقهی» با ادعای امامت برطرف می‌شود؛ زیرا اعتبار بخشیدن به ادله فقهی به دست امام است.

 

| خواستن علامت محرز و حجت شرعی از ائمه علیه‌السلام رایج نبوده و کم‌سابقه است. مبلغین احمد الحسن هم مدعی‌اند که خواستن علامت محرز از کسی که مدعی درجه امامت است واجب نیست. 

 

این مغالطه بسیار ظریف این طایفه است. زیرا اولاً اعتبار بخشیدن به اینکه کدام دلیل نزد شارع معتبر است و کدام غیرمعتبر، به دست امامی است که امامتش محرز است، نه به دست کسی که صرفاً مدعی امامت است. ثانیاً نخواستن دلیل شرعی و حجت معتبره از ائمه اثناعشر در دوران حضور به این معنی نیست که شیعیان، صرف ادعای امامت با ایشان بیعت کرده بوده‌اند؛ بلکه ایمان‌آوردن به ائمه همواره همراه دلیل معتبر شرعی و فقهی بوده و قبول امامت آن‌ها بدون مطالبه علائم محرز یا معجزه، به‌خاطر وضوح و تعیین امامت در یک‌یک ائمه بوده است نه تساهل در تعیین مصداق امامت. در روایات ما، تساهل در تعیین امام و ادعای امامت برای کسی است که انتصابش از جانب خدای متعال به این منصب محرز نشده است، از محرمات قطعی و از اعظم گناهان و بدعت‌گذاری در دین و موجب اشد عقوبات الهی است.

 

چرا بر این مفهوم امامت یمانی تأکید دارد؟

از جهت روانی هم این فرقه به کمک ادعای امامت یمانی، به دنبال این هستند تا شیعیان را برای یافتن امام سیزدهم و بیعت با او قبل از ظهور امام زمان، به تکاپو و جستجو بیندازند. به تکاپو انداختن شیعیان برای یافتن شخصی احمد نام که مدعی فرزندی امام زمان باشد، احمد الحسن را از جایگاه مدعی که باید دلیلی بر ادعای خود بیاورد، به جایگاه امام سیزدهمی منتقل می‌کند که شیعیان به دنبال آن می‌گردند تا با او بیعت کرده و دور او تجمع کنند. به همین خاطر است که آن‌ها سعی می‌کنند با کنار هم قرار دادن روایاتی که خودشان هم آنها را (به‌خاطر مبتلا بودن به روایات معارض فراوان و اشکالات سندی و دلالی) از روایات متشابه می‌دانند و با بافتن مقدمات فراوان، امکان حضور امامی غیر از امام زمان را در زمان غیبت تصویر و شیعیان را به تکاپوی یافتن او بیندازند؛ حال‌آنکه به فرض اثبات این ادعاها، هر شیعه‌ای از خود می‌پرسد: «از کجا معلوم که یمانی در زمان ما ظهور کرده باشد تا لازم باشد من او را از میان مدعیان این مقام جستجو و انتخاب کنم؟ چرا او نباید خود را با ادله معتبر و اطمینان‌بخش به امت معرفی کند؟»

 

درباره چگونگی استدلال به «حدیث وصیت» و «روایات یمانی» و سهم هر یک از این دو منصب در مدعای این فرقه توضیح بدهید.

اساس ادعای احمد الحسن، ادعای «یمانی» بودن است، نه «امام سیزدهم یا اول مهدیین یا فرزند امام زمان» بودن؛ زیرا او به فکر بیعت گرفتن از مردم «قبل از زمان ظهور» است؛ اما اثبات وجود چنین امامانی، تکلیفی را قبل از زمان ظهور برای شیعیان ایجاد نمی‌کند، ولی بعضی از روایات، از مخالفت با یمانی نهی کرده است. اما چرا از اول نمی‌گویند که احمد الحسن «یمانی» است و باید با او بیعت و به او به‌عنوان نایب خاص ایمان آورد؟ چرا بیش از یمانی بودن، او را به‌عنوان «امام احمد» معرفی می‌کنند و خود را به دردسر اثبات امامت او می‌اندازند؟

علت این است که آن‌ها دریافته‌اند که اختیارات «یمانی» محدود به «فقه» است. او اگر بخواهد، ایمان‌آوردن به خود را نیز (مثل ایمان به امام زمان) واجب و از ضروریات و لوازم تشیع بخواند و یا بخواهد با همه مراجع تقلید مخالفت و یا حکمی بر خلاف فقه رایج صادر کند، باید ادله معتبر فقهی و شرعی اقامه کند و نمی‌تواند بدون دلیل فقهی روایات صادره از ائمه گذشته را نقض یا برای خویش در جایی ولایت قائل شود. مثلاً باید به دلیل معتبر فقهی اثبات کند که این اعمال را به دستور حضرت انجام می‌دهد یا با ارائه بحث فقهی، این اعمال را مستنبط از روایات اهل‌بیت بداند.

 

| متن حدیث وصیت: خبر داد به ما جماعتی از ابی عبدالله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری از علی بن سنان الموصلی العدل از علی بن الحسین از احمد بن محمد بن الخلیل از جعفر بن احمد المصری عمویش حسن بن علی از پدرش از امام صادق علیه‌السّلام از پدرش امام باقر علیه‌السّلام از پدرش امام زین العابدین علیه‌السّلام از پدرش امام حسین علیه‌السّلام از پدرش امیرالمومنین علیه‌السّلام که فرمود: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در شبی که وفاتش در آن واقع شد، به علی علیه‌السّلام فرمود: ‌ای اباالحسن، کاغذ و دواتی بیاور و رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم وصیت خود را املاء فرمود تا این که بدین جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام می‌باشند و بعد از آنها دوازده مهدی هستند. پس تو یا علی اوّلین از دوازده امام می‌باشی…. و تو پس از من خلیفه من بر امتم هستی، هرگاه وفاتت رسید، به پسرم حسن که بخشنده است واگذار کن، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ذی الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه بسته) واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفر صادق واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضا واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد تقی که ثقه است واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ناصح واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد مستحفظ از آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم واگذار نماید، پس آنها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدی می‌باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول واگذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من، و اسم دیگرش اسم پدر من است، و آنها عبدالله و احمد هستند، و نام سوم مهدی است. و او اولین مومنان است.

 

| نکته مهم: اکثریت قریب به اتفاق در بین علمای شیعه همچون؛ طبرسی (۵۴۸ هـ. ق)، علی بن عیسی الاربلی (۶۳۹ هـ. ق)، علی بن یونس عاملی بیاضی (۸۷۷هـ. ق)، شیخ حر عاملی (۱۱۰۴هـ.ق)، علامه مجلسی (۱۱۱۰هـ. ق)، علی‌اکبر نهاوندی (۱۲۷۸هـ. ق)، سیدعبدالله شُبّر (۱۳۴۲هـ. ق)، در مواجهه با این روایت مذکور در کتاب غیبت طوسی، دلالت یا مفاد آن را مقطوع ندانسته‌ و آن را مخالف مشهور معرفی کرده‌اند. بسیاری از علمای شیعه، این روایت را مخالف مشهور دانسته و آن را به عنوان خبر شاذ و نادر معرفی کرده‌اند.

 

اما آن‌ها به دنبال اثبات منصبی هستند که هم قبل از ظهور، ایمان‌آوردن به او واجب باشد و هم مقید به فقه نباشد و بتوانند بدون ارائه دلیل فقهی ایمان به آن را جزئی از دین بدانند.

به همین خاطر سعی کرده‌اند که با استفاده از احادیثی مثل حدیث وصیت و ادعای وحدت یمانی و مهدی اول (البته بدون اقامه دلیلی روشن)، ادعا کنند باید قبل از ظهور با یمانی بیعت کرده و اختیارات امام برای او قائل شده، او را با فقه محدود نکنیم. از جمله اینکه برای اثبات یمانی بودن، از او دلیل «فقه پسند» مطالبه نکنیم. سهم حدیث وصیت در ادعای ایشان این است که برای اثبات به‌دنیاآمدن امام سیزدهم قبل از ظهور و رشید بودن او در زمان ظهور به انتهای این حدیث اشاره می‌کنند (که به او صفت «اول المومنین» داده شده است که ظهور در این دارد که بعد از وقوع ظهور حضرت، او اولین کسی است که به ایشان ایمان می‌آورد، پس باید در زمان ظهور به رشد خود رسیده باشد). اما برای ترغیب به اینکه الان به دنبال چنین شخصی گشته و همین الان با او بیعت کرد، به روایات یمانی تمسک می‌کنند و بیعت با این نایب خاص امام زمان را (بدون مطالبه دلیل فقهی) جزئی از تشیع معرفی می‌کنند که حتی به او اجازه می‌دهد بدون اقامه هیچ دلیل معتبره فقهی، بر خلاف فقه موجود عمل کرده و حدود الهی را جابه‌جا کند.

البته برای خود احمد الحسن هم روشن است که استناد این مطالب با این اهمیت و گستردگی که می‌تواند به‌راحتی حدود الهی را جابه‌جا کند، بر خلاف روش معمول اهل‌بیت در بیان شریعت و احکام الهی و ضروریات تشیع است و روایات ما هیچگاه مطلبی در این سطح از اهمیت را به این شکل بیان نکرده‌اند. به همین خاطر خود ایشان هم مدعی هستند که این مطلب از متشابهات است نه از محکمات، اما احمد الحسن، این مطلب اعتقادی مهم را که با روایات متشابه بیان شده است به کمک شواهد خود به محکمات تبدیل کرده است.

البته وی برای قبولاندن این ادعاهای واهی به مخاطب خود، عملیات روانی هم انجام می‌دهد. مثلاً قبل از ورود به بحث، مدعی می‌شود که ادعاهای امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و اموری که ایشان به آنها دعوت می‌فرمایند باید به‌قدری عجیب باشد که ابتدائاً هر کسی آن‌ها را «دین جدید» بداند، پس مخاطبان ما باید آماده شنیدن هر حرف عجیب‌وغریبی باشند! یا اینکه ادعا می‌کند که تقلید از مراجع هم با چنین ادله پیچیده و متشابهی بیان شده است، لذا بعید نیست که ضرورت بیعت با یمانی و ایمان‌آوردن به او به‌عنوان امام نیز این‌گونه بیان شده باشد.

البته این کارهای روانی هم مخاطب آن‌ها را آماده پذیرش این ادعای بزرگ نمی‌کند. اما وی با طول دادن دوران معاشرت با کسانی که روی آن‌ها تبلیغ می‌کنند و تکرار مدعاهای خود در صددند تا کاری کنند که مخاطب گمان کند عقاید امامیه همگی از همین دست و ادله‌ای متشابه هستند. آن‌ها به مخاطب القا می‌کنند که انکار این گونه ادله، ملازم انکار ادله‌ای است که وجود امامان دوازده‌گانه از امام علی علیه‌السلام تا امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را اثبات می‌کند و اگر بخواهیم ادله امامت احمد الحسن را به دلیل عدم وضوح یا عدم اعتبار فقهی و… انکار کنیم به همین سیاق باید ادله اثبات دوازده امام را هم انکار کنیم.

 

چگونه به ادعاهای این فرقه دروغین پاسخ می‌دهید؟

در مقابل ادعاهای این فرقه می‌گوییم: فارغ از اشکالات سندی و دلالی و روایات معارضی که در بعضی بخش‌های استدلالات شما قابل طرح است، مهم‌تر از هر چیز این است که دلیلی فقاهتی برای اثبات یمانی بودن این شخص و دایره اختیارات و ولایت او مطرح کنید. «حدیث وصیت» نیز کمکی در این امر به شما نمی‌کند. نهایت امری که با حدیث وصیت قابل‌اثبات است این است که ما قبول کنیم که بعد از ظهور و وفات امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، با فرزندی از ایشان به نام «احمد» بیعت کرده به او ایمان بیاوریم؛ بدون درخواست معجزه یا علامت محرز ای دیگر.

اما اثبات وجود امامی از اولاد امام زمان که در دوران غیبت نیز حیات دارد، تکلیفی را برای امروز ما اثبات نمی‌کند، الا اینکه به نحو تعلیقی به او ایمان بیاوریم (اگر بعد از وفات امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، زمان چنین شخصی را درک کردیم به او ایمان خواهیم آورد). به‌هرحال اثبات یا انکار وجود او، تغییری در مواجهه ما با کسی که مدعی یمانی بودن است ایجاد نمی‌کند. همان‌طور که فقها، برای ادعای نیابت عامه خود از امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، یا ولایت «فقیه» در دوران غیبت، حجت شرعی و ادله فقهی ارائه می‌کنند. بر کسی که ادعای یمانی بودن دارد نیز لازم است، برای اثبات یمانی بودن خود و دایره ولایت یا نیابت خود و همچنین برای اثبات ضرورت بیعت با خود، حجت شرعی و دلیل فقهی (نه رؤیا یا استخاره و…) اقامه کند.

منبع: حوزه نیوز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *