حسن صباح

حسن صباح و راهبرد خشونت فرقه نزاریه

فهرست مطالب

پندار پدیا؛ حَشّاشین عضو فرقه نزاریه از شیعیان اسماعیلیه بوده و بنیان‌گذار آن شخصی به نام حسن صباح بود. آن‌ها بین سال‌های ۱۰۹۰ تا ۱۲۷۵ پس از میلاد مسیح در کوهستان‌های ایران و سوریه زندگی می‌کردند. در طول آن زمان، آن‌ها با قتل پنهانی رهبران مسلمان، سلجوقی و بعداً مسیحیانی که دشمنان دولت آن‌ها محسوب می‌شدند اهداف خود را پیش می‌برند.

ریشه نام حشاشین

در مورد ریشه و معنی حشاشین اختلافات زیادی وجود دارد. اولین‌بار پیروان شاخه مستعلیه که از رقیبان نزاریه‌ای‌ها بودند در جریان سقوط خلافت فاطمیون نام حشاشین را برای این گروه انتخاب کردند. حشاشین بر خلاف باور عامه و برخی از صاحب‌نظران به معنی کسانی که حشیش می‌کشیدند و بعد از آن دست به اعمالی چون قتل می‌زدند نیست، بلکه این نام‌گذاری از اصطلاح حشاش که خود مشتق از واژه حشیش به معنای داروساز (گیاه‌شناسان) ریشه گرفته‌ است. در قرون چهارم و پنجم خورشیدی در کشورهای اسلامی و بخصوص در ایران داروفروشان را به نام حشاشین می‌خواندند و در بعضی از شهرهای بزرگ ایران بازاری به نام بازار حشاشین (داروفروشان) وجود داشت.

برخی مانند نویسنده لبنانی امین معلوف و نویسنده انگلیسی ادوارد برمن بر این باور هستند که بنیانگذار حشاشین حسن صباح نام اساسیون به معنی کسانی که دنبال کننده و پایبند به اصول هستند را برای گروه خود انتخاب کرده و جهانگردان خارجی مانند مارکو پولو به اشتباه تصور کردند این نام مشتقی از کلمه حشیش است. آن‌ها عقیده دارند از آنجایی که استفاده از حشیش در اسلام حرام است، دشمنان این گروه برای تخریب و بدنامی آن‌ها عمدا نام حشاشین به معنی کسانی که حشیش می‌کشند را برای توصیف آن‌ها رواج داده بودند.

حسن صباح برای رسیدن به هدف خود؛ یعنی مبارزه با تسلط مذهبی – سیاسی عرب و ترک، در جستجوی وسیله‌ای بود که دارای قدرت مذهبی – سیاسی زیاد باشد. پس از فکر و اندیشه بسیار، چنان صلاح دید که رسماً به مذهب اسماعیلیه درآید، تا از آن راه بتواند با دشمنان خود بجنگد. علت آن این بود که مرامنامه سیاسی مذهبی اسماعیلیان مبارزه با خلافت عباسی و دولت سلجوقی را توصیه می‌کرد، خصوصاً که اسماعیلیان ایران مورد ظلم و ستم خلفای عرب و حکام سلجوقی قرار گرفته بودند. [1] حسن صباح برای رسیدن به هدف به کیش اسماعیلیه درآمد و بعد از پذیرفتن مذهب اسماعیلیه چند سالی را برای تحصیل به مصر، مرکز خلافت فاطمیان که اسماعیلیه بودند، می‌رود و پس از بازگشت به دنبال جایگاهی برای فرمانروایی می‌گردد.

قلعه «الموت» که جزو مهم‌ترین قلعه‌های ایرانی در منطقه رودبار قزوین است، در سال ۴۸۶ ه. ق. توسط حسن صباح به تصرف درآمد و عمده شهرت دژ به علت فعالیت‌های نظامی امنیتی حسن صباح در آن بوده است.

با فتح قلعه «الموت» اسماعیلیان وارد مرحله تازهای از زندگی نظامی و سیاسی خود شدند، با فتح «الموت» و فرمانروایی حسن صباح، نزاریان به‌عنوان فرقه قدرتمند در ایران ظاهر می‌شوند.

حسن پس از بازگشت از مصر، به مسافرت‌های گسترده‌ای در ایران پرداخت که نه سال به طول انجامید، دز طی این دوره یک استراتژی انقلابی را تدوین کرد و قدرت نظامی سلجوقیان را در نقاط مختلف ارزیابی نمود و سرانجام قلعه الموت را مقر فرماندهی خویش انتخاب کرد. این قلعه بر صخره‌ای بلند در کوه‌های مرکزی البرز است. [2]

حسن با برنامه‌ریزی منسجم به دنبال قدرت بود، برای رسیدن به هدفش تمام جوانب را در نظر می‌گرفت و دورافتادگی و پرت بودن در انتخاب قلعه الموت دلیل اصلی بود که حسن تصمیم گرفت پایگاه قدرت خود را در آنجا بگذارد و توانست آن را برای مدت طولانی در برابر هر حمله‌ای حفظ کند. [3] آب‌وهوای مساعد و مناسب‌بودن خاک دره الموت سبب شد پیروان حسن در آن جا به کشاورزی بپردازند و مایحتاج زندگی خود را نیز تأمین نمایند.

ترور، ابزار حسن برای رسیدن به قدرت بود، وی افرادی را که به مذهب اسماعیلی وارد می‌شدند به قلعه‌ها می‌برد و در آن جا بعد از آزمایش‌های نظامی، برای کشتن اشخاص معروف حکومتی روانه می‌کرد.

حسن صباح و جانشینان او از قتل و آدم‌کشی به‌عنوان یک سلاح تاکتیکی با دقت و حسابگری بسیار استفاده می‌کردند. [4] همان‌طور که فرقه‌های تندروی جنوب عراق در قرن هشتم نشان داده بودند، استفاده از ترور برای دستیابی به اهداف در منطقه‌ای که این قبیل جریانات فعال بودند امری طبیعی بود. [5]

اسماعیلیان برای کشتن، حتی خود را به لباس روحانیون آراسته کرده بودند. وی اظهار می‌دارد که تربیت فدائیان می‌بایستی خوب بوده باشد که می‌توانستند در نقش روحانیون؛ یعنی افراد تحصیل‌کرده ظاهر شوند. هدف نزاریان از اتخاذ این خط‌مشی به‌صراحت تحصیل قدرت حاضر به هر طریقی بود بی آن که به دیگر امیدها و خواست‌های مذهبی و انسانی اعتنا کنند. آنان در پی آن نبودند که با ملایمت مردم را به کیش خود بخوانند. نخستین جنایت بزرگ نزاریان قتل نظام ملک بود. شکی نیست که ازنقطه‌نظر اسماعیلیان روش آدم‌کشی نه‌تنها روش قهرمانانه، بلکه کاملاً عادلانه و انسانی بوده است. [6]

ترور، آخرین حربه سیاست است و استفاده اسماعیلیان از این روش نقش بسیاری در پیش برد اهدافشان داشت، ازآنجاکه اسماعیلیان می‌خواستند زمینه را برای حکومت امام آماده کنند در این مورد هر که را بر سر راه آنان بود از میان بر می‌داشتند. [7] البته آنان دو دسته را بیشتر به قتل می‌رساندند: ۱. فرماندهان لشکر ۲. پادشاهانی که علیه آنان دست به اقدام زده بودند و قتل آنان سبب بلندآوازه گشتن اسماعیلیان و رعب و هراس مردم از آنان شد. [8] قتل مخالفان سیاسی معمولاً در فضاهای عمومی انجام، و باعث ایجاد رعب و وحشت برای سایر دشمنان احتمالی می‌شد. [9]

نیروهای حسن صباح در علم فروسیه که دانش سوارکاری و رزم سواره در جهان اسلام بود نیز مسلط بوده و در نبردهای خود از لباس مبدل استفاده می‌کردند. [10]

پیروان حسن چنان تحت‌تأثیر وی قرار گرفته بودند که برای شهادت در این راه از هیچ‌چیز نمی‌ترسیدند و اصلاً ترس برایشان معنا نداشت و این به دلیل باور مذهبی بود که حسن برایشان تفسیر می‌کرد که دست به ترور بزنند و اگر احیاناً دستگیر شدند قرص تریاک بخورند که هویت اسماعیلی بودن آنان مشخص نشود.

به‌هرحال ازجان‌گذشتگی تعصب‌آمیز مردانی که خود را وقف چنین کاری می‌کردند به منزله خودکشی بوده و نشانه شدت اعتقادات آنان به فرقه خود است و این چنین چیزی به‌ندرت مشاهده شده است.

مکرر از مادری مثال آورده می‌شود که فکر می‌کند پسرش در هنگام مأموریت کشته می‌شود و از این لحاظ شادمانی می‌کند، اما هنگامی که پسرش زنده برمی‌گردد. شیون سر می‌دهد، زیرا عقیده‌ای شیوع پیدا کرده بود که بر اثر مردن در انجام وظیفه بدن پاک می‌گردد و شایستگی ورود به عالم روشنایی را پیدا می‌کند. [11]

فداییان قبل از ورود به قلعه‌ها نمی‌دانستند که چه سرنوشتی در انتظار آنان است یکی از اقدامات غیرانسانی حسن صباح نسبت به فداییان این بود که آنان را مقطوع‌النسل می‌کرد و برای توجیه این کار می‌گوید:

ما قصد داریم فداییان مطلق باشند، مانند زنبوران عسل شوند که در فکر هیچ‌چیز نباشند غیر از تکلیفی که برای آنان معین شده است. فقط یکی از زنبوران عسل که ماده است با یک زنبور نر جفت‌گیری می‌کند و زنبوران دیگر جفت‌گیری نمی‌نمایند، چه نر باشند چه ماده و بعد زنبوران نر به قتل می‌رسند و زنبوران ماده می‌مانند. [12]

حسن صباح پیروان خود را عمدتاً با کاریزما و وعده‌های معنوی به عملیات انتحاری و ترور بر می‌انگیخت. بر همین اساس است که او می‌گوید:

پاداش کسانی که در این راه شهید می‌شوند این است که نامشان در لوح محفوظ ثبت می‌گردد و هرگز اسماعیلیان نام آن‌ها را فراموش نخواهد کرد. [13]

 

 

منابع و مأخذ:

[1] دفتري، فرهاد، تاريخ وانديشه‌هاي اسماعيليه در سده‌هاي ميانه، ترجمه دكتر فريدون بدره‌اي، ص 80

[2] ويلي، پيتر، آشيانه عقاب، ترجمه دكتر فريدون بدرهاي، ص 47

[3] دفتري، فرهاد، مختصري در تاريخ اسماعيليه، ترجمه دكتر فريدون بدره‌اي، ص 171

[4] ويلي، پيتر، آشيانه عقاب، ترجمه دكتر فريدون بدره‌اي، ص 95

[5]  A History of the Crusades: The First Hundred Years, pp. 108-109

[6] هاجسن، مارشال، گ و اس.، فرقه اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره‌اي، ص 110

[7] هاجسن، مارشال، گ و اس.، فرقه اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره‌اي، ص 150

[8] ويلي، پيتر، آشيانه عقاب، ترجمه دكتر فريدون بدره‌اي، 148

[9] Daftary, Farhad (1998). A Short History of the Ismailis: Traditions of a Muslim Community. p. 129

[10] Wasserman, James (2001). The Templars and the Assassins. p. 102

[11] ويلي، پيتر، آشيانه عقاب، ترجمه دكتر فريدون بدره‌اي، 108

[12] آمير، پل، خداوند الموت: حسن صباح، ترجمه ذبيح الله منصوري، 51

[13] آمير، پل، خداوند الموت: حسن صباح، ترجمه ذبيح الله منصوري، 52

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *