اُپیس

حمله کوروش به اَکَد و کشتار مردمان اُپیس

فهرست مطالب

پندار پدیا؛ کوروش پادشاه سلسله هخامنشی در مسير تشكيل امپراتوری موردنظر خود و به‌رسم طبيعت، ناچار از ريختن خون‌ها و ويران نمودن سرزمين‌هايی بود که در مقابل سپاه او مقاومت می‌کردند. بااین‌وجود باید به این نکته توجه داشت که کوروش هخامنشی نسبت به ديگر پادشاهان خون‌ریز  تاريخ بشر، به دنبال آن بود كه با كمترين میزان تلفات از سپاه دشمن و تخریب شهرها و دژهای پیشِ روی به اهداف خود دست یابد. اگر زندگی‌نامه كورش هخامنشی را مورد مطالعه قرار دهیم متوجه می‌شویم که این پادشاه هخامنشی به نسبت پادشاهان هم‌عصر خود رفتاری به‌مراتب بهتر با مردمان و زیردستان خود داشته است. بااین‌وجود همواره مناظراتی بر سر اینکه کوروش چگونه با مردمان در محاصره یا سرزمین فتح شده تعامل می‌کرده است در میان باستان‌گرایان و مخالفان آنان وجود دارد. یکی از این مناظرات ماجرای کشتار اُپیس است.

مناظره بر سر کشتار اُپیس

یکی از ماجراهای پرمناقشه در مورد کوروش هخامنشی حمله او به پادشاهی اَکَد (𒆳𒌵𒆠) و فتح دژ اُپیس است. باستان‌گرایان معتقدند که در حمله به دژ اُپیس هیچ جنایتی از سوی سپاهیان کوروش هخامنشی رخ نداده است. آنان درباره حوادث رخ‌داده در فتح پادشاهی اَکَد این‌گونه استدلال می‌کنند که در کتیبه «رویدادنامه نبونعید و کورش بزرگ» که از آخرین نمونه‌های سنت رویدادنامه‌نویسی در بابل بشمار می‌رود، عبارتی مبهم آمده که پرسش‌ها و پیچیدگی‌هایی را رقم زده است. نویسندهٔ رویدادنامه آورده است:

«هنگامی که کوروش به سپاه اَکَد در شهر اُپیس بر کرانه رود دجله حمله کرد؛ مردمان اَکَد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.» [1]

این عبارت مبهم توسط بسیاری از ایران‌شناسان بدین‌گونه معنا شده است که کوروش هخامنشی در ماجرای فتح اُپیس اقدام به کشتار مردمان ساکن دژ کرده است. برای نمونه به موارد زیر توجه کنید:

آلبرت‌تن‌آیک اومستد (Albert Ten Eyck Olmstead)، خاورشناس مشهور آمریکایی می‌گوید:

«کورش نبرد دیگری در اُپیس کنار دجله نمود و مردم اَکَد را با آتش سوزاند.» [2]

والتر هینتس (Walther Hinz) ایران‌شناس استاد دانشگاه گوتينگن آلمان، و از برترين ايران‌شناسان جهان[3] در كتاب «Darius und perser» پيرامون حمله كورش هخامنشی به اَکَد می‌نويسد:

«كوروش با سپاه بزرگ خود از ميان گوتيوم به‌طرف جنوب حركت كرد و از رود مرزی دياله عبور كرد. اُپيس دژ شرقی‌ ديوار مادی اندكی پيش از پيوستن دياله به دجله قرار داشت. كوروش در آغاز سال ۵۳۹ [قبل از ميلاد] به اين شهر رسيد و اُپيس محاصره و به آتش كشيده شد. ايرانيان از سر دورانديشی با خود از كركوك، قير و قطران آورده بودند. در نبردهای خونين، اُپيس به تصرف درآمد. سپاه نبونعيد شكست خورد.» [4]

جان مانوئل کوک (John Manuel Cook) استاد تاریخ‌شناس دانشگاه بریستول می‌نویسد:

«کوروش در نبردی در اُپیس بر مردم پایتخت کهن اَکَد پیروز می‌شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می‌کند.» [5]

دکتر پرویز رجبی (۱۳۱۸ – ۱۳۹۰) تاریخ‌دان، ایران‌شناس، مترجم، نویسنده و منتقدِ اجتماعی ایرانی در این باره می‌گوید:

«کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف درآمده و به آتش کشیده شد.» [6]

با وجود نظرات عمده ایران‌پژوهان درباره کشتار مردم دژ اُپیس توسط کوروش هخامنشی، باستان‌گرایان معتقدند که شیوه کوتاه‌نویسی رویدادنامه‌نویسان بابلی موجب خودداری از شرح و توضیحات بیشتر در پیرامون این واقعه شده است. در عبارت بالا، آشکار نیست که مردمان بابل علیه چه کسی شوریدند و چه کسی مردمان شهر را قتل‌عام کرد.

برخی باستان‌گرایان معتقدند که متن رویدادنامه – دستکم درباره کوروش هخامنشی – بدون هیچ‌گونه جانب‌داری یا عناد است. او از یک‌سو به غارت هگمتانه و لیدی به دست کوروش و از سوی دیگر به اهتمام کوروش برای حفاظت از نیایشگاه‌ها و آیین‌های آن و نیز پیمان صلح و آشتی با همه مردمان شهر اشاره می‌کند:

«کوروش، به‌سوی کشور هَگمَتانه پیش تاخت. سرای پادشاهی را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گران‌بهای کشور هگمتانه را به غنیمت برگرفت و به اَنشان برد.»

«کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و به‌سوی کشور لیدی پیش تاخت. شاه آنجا را بکشت و دارایی‌های او را بگرفت.»

«نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گوتیان سپرده شد تا مبادا هیچ‌یک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه برند.»

«کورش با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کوروش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد.»

در نتیجه و باتوجه‌به گزارش مبهم رویدادنامه که به ضمیر عامل کشتار مردمان دژ اُپیس اشاره نکرده است، باستان‌گرایان پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند از جمله اینکه:

1- منظور از اَکَد در جمله «مردمان اَکَد بشوریدند» کدام شهر است؟

2- مردمان اَکَد علیه چه کسی شوریدند؟

3- چه کسی فرمان کشتار مردم اَکَد را صادر کرد؟

باستان‌گرایان استدلال می‌کنند که کلید پاسخ به همه پرسش‌ها، در نخستین پرسش نهفته است. زیرا در متون باستانی نام‌های بابِل و اَکَد همواره بجای یکدیگر بکار می‌رفته‌اند و معنا و مصداقی یکسان داشته‌اند و هنوز نیز دارند. این دو واژه به طور هم‌زمان برای نامیدن کشور بابِل – اَکَد، شهر بابِل – اَکَد، زبان بابِلی – اَکَدی و نیز خط بابِلی – اَکَدی نیز بکار می‌رفته است.

چنانچه از متن رویدادنامه و نیز از متن منشور نبونعید دریافته می‌شود، مردمان بابِل – اَکَد از فرمانروایی نبونعید و دخالت او در آیین‌های مردمی ناراضی بوده‌اند. هنگامی که کورش به سپاه اَکَد در شهر اُپیس حمله می‌کند، مردم پایتخت، فرصت را غنیمت شمرده و علیه حاکم وقت – یعنی نبونعید – شورش می‌کنند. منظور از مردمان اَکَد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اُپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اَکَد به‌عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابِل بکار نرفته است. نویسنده رویدادنامه نیز همین شیوه را بکار برده و نام‌های اُپیس و اَکَد را آشکارا از یکدیگر تفکیک کرده و هر دو را مستقلاً بکار برده است.

باستان‌گرایان استدلال می‌کنند که مردمی که در معرض حمله دشمن هستند، در برابر قوای مهاجم شورش نمی‌کنند، بلکه در برابر آنان مقاومت می‌کنند و حتی اگر این شورش در اُپیس اتفاق افتاده باشد، شورشی علیه حکومت بابِل – اَکَد بوده است.

اگر مردمان شهر بابِل – اَکَد شوریده باشند، بدیهی است که این شورش علیه حاکم وقت بوده است و نه علیه سپاهی که هنوز به شهر آنان وارد نشده است. به همین ترتیب، کسی که فرمان قتل‌عام شورشگران را صادر می‌کند، فرمانروای وقت شهر و کشور – یعنی نبونعید – است که در متن کتیبه «او» خطاب شده است. حتی اگر یکی دیگر از عاملان حکومت این دستور را صادر کرده باشد، با اشاره کوتاه «او» که به‌کلی نامفهوم و بی‌معنا می‌شد، خطاب نمی‌گردید. همچنین بدیهی است که کوروش نمی‌توانسته است به قتل‌عام مردمان شهری فرمان داده باشد که هنوز بدان وارد نشده و هیچ‌گونه قدرت و اختیاری در آن ندارد.

سخن پایانی

هرچند نمی‌توان حمله به سرزمین‌های مجاور و سرنگونی حکومت‌ها را یک افتخار تاریخی و امری مشروع قلمداد کرد و از سویی اگرچه باستان‌گرایی و زندگی در گذشته چندان دردی از دردهای امروزی جامعه ایرانی دوا نکرده و صرفاً حکم یک ماده مخدر برای افتخار به چیزی است که دیگر وجود ندارد. اما به نظر می‌رسد نگاه به پدیده‌های تاریخی باید کاملاً از روی بی‌طرفی و بررسی آن به‌عنوان یک پدیده علمی باشد. البته نباید فراموش کرد که تاریخ چیزی جز «هنر کنار هم گذاشتن شواهد» و نتیجه‌گیری از آنان نیست و الزاماً قرار نیست به حقیقتی که قرن‌ها پیش رخ‌داده و غباری به درازای تاریخ بر روی آن نشسته است پی ببریم.

منابع و مآخذ:

[1] برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رویدادنامه نبونعید و کورش بزرگ در کتاب: تمدن هخامنشی، سیزده گفتار در بررسی‌های هخامنشی،  از همین نگارنده، 1386.

[2] اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، 1372، ص 68 و 69.

[3] Rüdiger Schmitt: Encyclopædia Iranica online, Hinz, (A.‎) Walther, March 22, 2012, Vol.‎ XII, Fasc.‎ ۳, pp.‎ ۳۱۵-۳۱۷

[4] هينتس، والتر، داريوش و ايرانيان، ترجمه پرويز رجبی، تهران: نشر ماهی، ۱۳۹۱. ص ۱۰۴

[5] مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، 1384، ص 64.

[6] رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، 1380، ص 136.

دیگر منابع:

[1] اندیشکده مطالعات یهود

[2] https://mahshar.com/archaeology/opis.html

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *