پندار پدیا: شيخ احمد احسايي
شيخ احمد احسايي (1241-1166 هـ قـ) از منطقه احساء عربستان برخواست. تمام اجدادش از نژاد خالص عرب بودهاند. او در سال 1166 هـ قـ در احساء و منطقه اي قطيف مرز بين عربستان و بحرين متولد شد. از علما و بزرگان عصر خويش به خصوص محمدباقر وحید بهبهانی، سید علی طباطبایی مشهور به صاحب ریاض، سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء استفاده برده است او در کربلا – حوزه علمي عصر خويش – علاوهبر فقه و اصول و حديث، در علم طب، رياضيات، علم حروف و اعداد و فلسفه نيز تبحر و تسلط يافت.
برخی از نویسندگان این گونه نگاشتهاند که وی پس از مدتی موفق به اخذ درجه اجتهاد از علامه بحرالعلوم شد. اما آن چیزی که خود شیخیه مدعی هستند اخذ اجازه روایت است نه اجازه اجتهاد، که البته اجازه روایت فقط توثیق میخواهد و شرط اجازه روایت فقط سواد نیست چرا که یک بازاری هم میتواند اجازه روایت بگیرد و اگر واقعا تالیفی از خود داشت که برای کسب این اجازه به علامه بحرالعلوم دهد باید تقاضای اجازه اجتهاد میکرد نه اجازه روایت. (تحلیلی بر تاریخ و عقائد فرقه شیخیه، صص۴۲و ۴۳)
شیخ احمد در سال 1221 هـ قـ به خراسان – زيارت امام رضا علیهالسلام – و سپس اصفهان و یزد رهسپار شد. به درخواست مردم و علمای یزد در این شهر ماندگار شده و در آنجا به شهرت رسيد. بعد از بیش از دو سال اقامت در یزد، در مدت کوتاهی نظرات وی در ایران انتشار یافت به طوری که فتحعلی شاه قاجار مرید او شد و خواهان زیارتش گردید. لذا چندی بعد به دعوت فتحعلی شاه قاجار به تهران رفت و مورد احترام بسیار قرار گرفت. فتحعلی شاه علاوه بر استقبال گرم، مبلغی هنگفت و یک عبای مرواریددوزی شده را به وی هدیه کرد و حقوق مستمری برایش تعیین نمود. (دایرة المعارف تشیع، ج۱، ص۵۰۰)
محمدعلی میرزا، فرزند فتحعلی شاه، او را به کرمانشاهان دعوت کرد و از وی تجلیل بسیار نمود. تعیین حقوق و مستمری ماهانه و پرداخت مبلغ هزار تومان هزینه سفر و یک قریه بزرگ در حومه کرمانشاه، از هدایای محمدعلی میرزا به وی بوده است. (دایرة المعارف تشیع، ج۱، ص۵۰۱ –۵۰۰)
شیخ احمد تا وفات محمدعلی میرزا در کرمانشاهان بود و سپس به قزوین رفت و مورد استقبال علمای آنجا قرار گرفت و در قزوین به اقامه نماز جماعت در مسجد شاه قزوین، و تدریس در مدرسه صالحیه اشتغال داشت.
نخستین مخالفت آشکار با احسایی، از جانب محمدتقی برغانی از علمای بانفوذ قزوین صورت گرفت. وی در مجلسی با احسایی در باب معاد جسمانی به گفتگو مینشیند و به وی اعتراض میکند و آن مجلس به جدال اطرافیان میکشد. حاکم قزوین برای آشتی محفلی تشکیل میدهد، اما این بار گفتگو به تکفیر احسایی از جانب برغانی انجامید. انتشار این تکفیر، باعث شد احسایی از شهر برود. (قصص العلما تنکابنی، صص 42-43)
او با ترک قزوين به مشهد و از آنجا به عراق و از سپس به موطن خودش احساء مراجعت نموده، در مدينه درگذشت و در بقيع مدفون گشت.
میرزا محمد بن سلیمانی تنکابنی که خود بر سر کلاس درس سید کاظم رشتی (جانشین شیخ احمد احسایی) حاضر بوده است در کتاب قصص العلما مینویسد:
«شیخ احمد در بسیاری از مواضع و تألیفات خود، خصوصاً شرح زیارت جامعه میگوید: سمعتُ عن الصادق (علیهالسلام) (از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم) و در بعضی از مواضع میگوید: سمعتُ عنه مشافهةً (از امام (علیهالسلام) رو در رو شنیدیم)، مرادش این نیست که در بیداری از معصوم (علیهالسلام) شنیدم، بلکه مرادش چیزی است که در رسالهی علیحده (جداگانهای) نوشته است و آن رساله به خط مرحوم والد ماجدم نزد من است و در آن رساله گفته که من در اوایل به ریاضیات اشتغال داشتهام، پس شبی در عالم خواب دیدم که دوازده امام (علیهمالسلام) در یکجا جمع بودهاند، پس من متوسل و متشبث به ذیل حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) شدم و عرض نمودم که چیزی مرا تعلیم کنید که هروقت که مرا مشکلی روی دهد، بخوابم و یکی از شما را در خواب ببینم و آن مشکل سؤال کنم تا انحلال حاصل آید… و هر زمانی که یکی از امامان (علیهالسلام) را قصد میکردم در عالم رؤیا به دیدار او مشرف میگشتم و حل عویصات (مسائل مشکل) از ایشان مینمودم». (قصص العلما تنکابنی، صص 38-39)
این در حالیست که ادعای ارتباط مستقیم با معصومین علیهمالسلام در عصر غیبت و دریافت مستقیم علوم از ایشان، با فلسفهی غیبت کبری و عدم دسترسی مستقیم مردم به امام معصوم علیهالسلام ناسازگار بوده و ادعای امکان چنین ارتباطی نه تنها ادعای نیابت خاصه معصومین علیهمالسلام از آن برداشت میشود، بلکه زمینه را برای پیدایش مدعیان دروغین نیز فراهم میسازد.
بنابراین میتوان گفت که شیخ احمد احسایی دستکم با کنار گذاردن مسیر اجتهاد و استنباط ضابطهمند از کتاب و سنت و روی آوردن به مکاشفههای ادعایی و تفسیرهای ذوقی و بیضابطه و کنار گذاشتن جریان نیابت عامه و اجتهاد، اعتبار سخنان خود را زیر سؤال برده است. اینها در کنار دیدگاههای خلاف کتاب و سنّت اوست که موجبات تکفیرش را نیز توسط بسیاری از علمای همعصرش فراهم ساخت.
در مقابل گروهی دشمنی با شیخ احمد احسایی را روا نمیشمردند؛ از آن جمله محمدابراهیم کلباسی بود که از معتقدات احسایی آگاهی داشت و پس از وفات او، در اصفهان ۳ روز عزای برپا داشت. (روضات الجنات محمدباقر خوانساری) وی درباره احسایی میگوید «منسوب داشتن شیخ به برخی امور ناشایست به ویژه از جانب کسانی که به مطالب و اصطلاحات او وقوفی ندارند، جرأت زیادی میطلبد». (لباب الالقاب، ص 52)
در اصطلاح شيخيه، شيخ احمد احسايي را «شيخ جليل» ميخوانند. گفته ميشود شيخ احمد احسايي بالغ بر 90 جلد کتاب در فلسفه قديم، کلام و فلسفه، فقه، تفسير و ادب به زبان عربي نگاشته است. (فرهنگ فرق اسلامي، ص226)